عکس ها و گفتگوی خواندنی نگار جواهریان، پدر و مادر و خواهرانش
در این پست جدیدترین عکس های منتشر شده در صفحات اجتماعی نگار جواهریان بازیگر خوب کشورمان را گردآوری کرده ایم ، در ادامه این تصاویر را مشاهده نمایید
بیوگرافی نگار جواهریان
نگار جواهریان بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون در ۲۲ دی ماه ۱۳۶۱ در تهران متولد شد. به گفته خودش ، او بازیگری را از ۱۴-۱۳سالگی که به مدرسه هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان می رفت یادگرفت و در ۱۵سالگی با رفتن روی سن تئاتر شهر ، کار خود را به صورت حرفهای آغاز کرد و سپس در رشته طراحی صحنه دانشگاه هنر و معماری تحصیلات خود را ادامه داد.
نگار جواهریان بازیگری است که هم در عرصه تلویزیون و هم سینما و تئاتر فعال است و از اوایل دهه هشتاد با فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» از رسول صدر عاملی و سپس «خوابگاه دختران» اثر محمدحسین لطیفی پا به سینمای حرفه ای گذاشت. جواهریان در بیشتر فیلم هایی که بازی کرده است، نقش های مکمل و یا فرعی را داشت.
نقطه عطف کارنامه بازیگری او، سریال «زیر تیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند است که در این سریال با بازیگران بزرگی چون پرویز پرستویی و فاطمه معتمد آریا هم بازی بود. اوج بازیگری جواهریان فیلم «طلا و مس» محسوب می شود که به خاطر بازی در این فیلم بسیار مورد توجه قرار گرفته و برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر شد.
او که از سال ۷۷ کار خود را آغاز کرد، در فیلم هایی نظیر: «قدمگاه» محمدمهدی عسگرپور (۱۳۸۲)، «چند تار مو» ایرج کریمی (۱۳۸۲)، «خوابگاه دختران» محمدحسین لطیفی (۱۳۸۳)، «پابرهنه در بهشت» بهرام توکلی (۱۳۸۴)، «جعبه موسیقی» فرزاد مؤتمن (۱۳۸۶)، «نسل جادویی» ایرج کریمی (۱۳۸۵)، «اینجا بدون من» بهرام توکلی (۱۳۸۹)، «یه حبه قند» رضا میرکریمی (۱۳۸۹)
«هیچ» عبدالرضا کاهانی (۱۳۸۸)، «طلا و مس» همایون اسعدیان (۱۳۸۷)، «کتاب قانون» مازیار میری (۱۳۸۷)، «تنها دو بار زندگی میکنیم» بهنام بهزادی (۱۳۸۶)، «صد سال به این سالها» سامان مقدم (۱۳۸۶) و سریالهایی چون: «زیر تیغ» محمدرضا هنرمند (۱۳۸۵)، «کلاه قرمزی ۹۰» ایرج طهماسب (۱۳۹۰) ایفای نقش کرده است.
جواهریان علاوه بر بازیگری در زمینه خبرنگاری و عکاسی نیز فعالیت میکند. او همچنین ترجمه نمایشنامه «خیانت»، اثر هارولد پینتر، با همکاری تینوش نظمجو را در کارنامه خود دارد و در ترانه آنونس فیلم «بوسیدن روی ماه» نیز همکاری داشت.
ترانه این آنونس که عاشقانهای برای مادران ایرانی است، با صدای محمد اصفهانی و نگار جواهریان و سروده عبدالجبار کاکایی است و موسیقی آن را آریا عظیمینژاد ساخته است . نگار جواهریان، هدیه تهرانی را ستاره سینمای ایران پس از انقلاب می داند.
او در این مورد در مصاحبه ای گفته است: «من اگر بخواهم در سینمای بعد از انقلاب چند تا ستاره بشمارم، به نظرم یک نفر است و آن هدیه تهرانی است و من جز او به کس دیگری ستاره نمیگویم. دلیلش هم این است که به نظرم ستاره یعنی کسی که نشود در هر ژانری از خبرهای داغش گذشت؛
او یک آیکون است و لزوما فقط بازیگر نیست. به نظرم هدیه تهرانی یک ستاره است، چون حتی با اینکه چند سالی است کار نمیکند، اما هنوز خبرساز است و کارنامه کاری او هم بسیار درخشان است.
او میتواند تبدیل به شمایلی شود که حتی بعد از چند سال کار نکردن بتواند تیتر یک روزنامهها شود. بازیگرها میتوانند زندگی خصوصی جذابی نداشته باشند، اما هر حرکتی از ستاره باید جذاب باشد. ستاره یعنی این.»
عمیق زندگی کردن یعنی چی؟
نگار جواهریان : یعنی این که یک «بچه سوسول» خیابان فرشته ممکن است تجربه ی چه بسا بسیار عمیق تری حتی در از دست دادن یا هر موضوع دیگری داشته باشد.
این در واقع کلیشه ای ست که در ذهن همه هست.
نگار جواهریان : بله. من خودم هم خیلی از خاطرات عمیق زندگی ام را به تازگی دارم به یاد می آورم.
چه مانعی تا الان وجود داشته؟
نگار جواهریان : شاید چون نمی خواسته ام به یاد بیاورم. وقتی از طبقه ی اجتماعی حرف می زنیم، تا حد زیادی داریم از پول حرف می زنیم و وقتی از پول حرف می زنیم، درواقع اصلا از پول حرف نمی زنیم، بلکه از هزارتا چیز دیگر حرف می زنیم. بنابراین این تصمیم دسته جمعی همه مان است که بتوانیم همه چیز را دسته بندی کنیم.
به خودمان بگوییم اگر این کشو را باز کردیم این توش است و توی آن کشو چیز دیگر. بنابراین اگر کشوی بچه ی خیابان فرشته را باز می کنی، نمی خواهی با تجربه ی از دست دادن خانه ی رویایی کودکی هایش رو به رو بشوی. چون دیگر نمی توانی با خیال راحت هرکسی و هر موضوعی را در طبقه و کشوی مخصوص خودش بگذارید.
و این فقط هم مال تو نیست. یاد گلی ترقی افتاده که در همه ی داستان هایش ان گستت وحشتناک از دست دادن خانه هست. یک بچه فقیر این گسست را ندارد.
شاید توی یک خرابه زندگی کردن امنیت بیش تری داشته باشد تا زندگی در یک جای بی نقص که هرلحظه احتمال از بین رفتن دارد. با بمب یا هر چیز دیگری. بنابراین از یک جایی شروع کردم به یاد آوردن. اول سعی کردم آدم های دیگر را به یاد بیاورم و بعد سعی کردم دورانی از زندگی خودم را به یاد بیاورم.
یعنی به یاد آوردن این تجربه های عمیق به تو این اطمینان را داده که برای یک بازیگر خوب بودن چیزی کم نداری. شاید قبل تر در آن فضای بسته بندی شده ی ذهنی فکر می کری جای کس دیگری را گرفته ای. انگار آن کسی که در ظاهر محرومیت بیش تری کشیده مستحق تر است.
نگار جواهریان : برای من شاید این شکلی بوده که باید بهایش را می پرداختم. بهایش فاصله ی بین من ترانه… بوده تا طلا و مس. تقریبا ده سال. توی زندگی نامه ی ویرجینیا وولف که ترجمه کردید توصیفی هست از «زمان های پنبه ای» یا «لحظه های نبودنم.این چیزی که راجع به سطح می گویم ترس از پنبه ای شدن زمان ها است.
این ترسی ست که هیمشه داشته ام و الان که سن ام بیش تر می شود بیش تر هم می شود. وقتی زیاد کار می کنم، می خواهم این زمان های پنبه ای را در زندگی ام محدود کنم. وقتی کم کار می کنم هم عملا دارم همین کار را می کنم.
و کتاب «لحظه های بودن» دلیل قاطعی ست برای این که یک بچه ی مرفه هم می تواند تجربه های عمیقی داشته باشد.
نگار جواهریان : و واقعیت این است که روند به یادآوردن، کار سخت تری ست. چون لازمه ی به یادآوردن این است که با آن زخم های گذشته هنوز ازشان خون می آید کنار بیایی. راحت ترش این است که به یاد نیاوری.
خب حرف زدن از پریدن از ارتفاع کم فرصتی ست که بچه های قبلی را هم در یک نمونه ی مشخص جمع بندی کنیم. چه قدر با یک فیلم نامه ی دقیق و مشخص سروکار داشتید؟
نگار جواهریان : راستش خیلی. وقتی فیلم نامه را پیشنهاد کردند، من پرویز و فصل باران های موسمی را ندیده بودم ولی درباره شان شنیده بودم. فیلم نامه برایم شگفت انگیز بود. مطمئن بودم کسی این را نوشته که حتما مرا می شناسد.
از خیلی لحظات فیلم نامه تعجب کردم و حتی ترسیدم، که کسی این قدر لحظات شخصی مرا دیده. بنابراین فیلم نامه ی دقیقی بود، ولی یک جاهایی هم تغییر کرد.
مثلا در پایان وقتی زن اثاث را می چید پشت در، تا موقعی که آن ها جمع بشوند و در را بشکنند، در فیلم نامه فاصله ای بود و در این مدت زن با بچه ی توی شکمش حرف می زد. من خیلی محکم ایستادم که این اتفاق نیفتد و این قضیه حذف شد.
دلم می خواست قرص افسردگی خوردن زن هم حذف شود. چون این طوری ممکن است تعبیر شود که او آدمی افسرده ست و ربطی به بقیه آدم ها ندارد. مثل همان تقسیم بندی ها، مثل همان کشوها.
ولی حامد روی این خیلی محکم بود. با این حال من هنوز فکر می کنم این بیاینه علیه روان پزشک هایی که قرص تجویز می کنند می توانست نباشد.
جایی بوده که اعتماد کامل کرده باشی به کارگردان؟
نگار جواهریان : هیچ وقت پیش نیامده که صددرصد اعتماد کنم.
طی فیلم برداری یاد بچه ی رزماری پولانسکی بودید؟
نگار جواهریان : حرف نزدیم راجع به اش.
نمی شود به این شباهت هیچ انگی زد، ولی ایده ی کلی دو فیلم خیلی شبیه است. هجوم رجاله ها و تک افتادگی یک مادر و جنین.
نگار جواهریان : چه عجیب! الان که گفتید می بینم این شباهت هست. ولی درباره ی شباهتش به رمان بیگانه کامو فکر کرده بودم.
بیگانه کامو مرا قانع کرد که اشتباه است فکر کردن به این که چرا بهانه ی ورود به بحران در فیلم، مرگ بچه است. چون در بیگانه هم بهانه، مرگ مادر است. به لحاظ بازی فکر می کنم این جا نقطه ی مقابل بازی است در بی خود و بی جهت هستی. آن جا یک جور حاضرجوابی داری، و این جا تبدیل می شود به مکث. همه چیز با مکث همراه است.
نگار جواهریان : این چیزی بود که حامد در پیش تولید درباره اش حرف می زد. همیشه می گفت وقتی وارد دفتر می شوی باید دو سه ساعت بگذرد تا برسی به ریتم نهال. اولش انرژی داری و وقتی خسته می شوی شبیه او می شوی. حامد خیلی خوب می دانست که نهال چه شکلی ست. نقشه ی راه کاملا دستش بود.
فیلم با این که نهال را از بقیه جدا می کند، ولی در کل یک دنیا می سازد. و آدم های دیگر هم توی همین دنیا هستند. مثالم شخصیت شوهر است. او به زنش می گوید: «اگر من نرمالم، تو افسرده ای، و اگر تو نرمالی، همه ماها زیادی خوشحالیم.» ولی توی فیلم آن قدرها هم خوشحال نیست. کی این جمله را می گوید؟ کسی که به خوشحالی شهره است: رامبد جوان، ولی در فیلم او فقط یک ذره از نهال خوشحال تر است. آن قدر نیست که فیلم از هم بپاشد.
نگار جواهریان : اتفاقا رامبد جوان خیلی کنترل شده بازی می کند و این خیلی خوب است
این مدتی که رامبد بازی می کند به نسبت نقش های دیگرش افسرده ست! چه قدر خودتان حواس تان به این قضیه بود؟
نگار جواهریان : موقعی که من وارد پروژه شدم هنوز بازیگر نقش شوهر انتخاب نشده بود و وقتی حامد گفت به رامبد فکر می کند، به نظرم آمد که چه عجیب و سخت بود رامبد با آن همه گرفتاریش بتواند بیاید و فکر می کردم نمی آید.
و خوشحال شدم آمد. این شکل از کار را پذیرفتن، زیر این مانیفست رفتن به نظرم خیلی قابل احترام است.
به نظرم همان قدر که حضور پرویز پرستویی فیلم امروز را نابود کرد، چون بک گراندهای گفته نشده ی شخصیت را با «حاج کاظم» پُر کرد، این جا بک گراند رامبد جوان به کاراکتر کمک کرده. این جا لازم نیست رامبد به اندازه ی خنداونه شاد باشد، چون آن شادی در بک گراند ذهنی بیننده از رامبد هست.
نگار جواهریان : و این خیلی تکان دهنده ست. کسی که همه ی عمرش تلاش کرده برای شادی مردم، خیلی عجیب است که بیاید برای این نقش.
تازه حرف فیلم انگار طعنه ای ست به مدل بیرونی رامبد. انگار رامبد تن داده که در معرض اتهام فیلم قرار بگیرد.
نگار جواهریان : این به نظرم ویژگی استثنایی رامبد جوان است. فکر می کنم پذیرفتن این نقش این را ثابت می کند که حدی از درک عمیق درد در او هست که تصمیم گرفته کاملا راه برعکس اش را برود. درواقع برای همین است که انتخابش معمولا شادبودن است.
نگار جواهریان و صابر ابر در فیلم سینمایی قندون جهیزیه
فیلم سینمایی قندون جهیزیه
عطا و معصومه زن و شوهری هستند که در خانهای مستأجر بوده و موعد تخلیه منزل مسکونی شان فرار رسیده است اما عطا میخواهد هر طور که شده قرارداد را تمدید کند با آنکه او با عدم توانایی مالی مواجه است.قندون جهیزیه فیلمی است طنز محصول ایران و به کارگردانی علی ملاقلی پور که در سال ۱۳۹۳ تولید گردید.
نگار جواهریان در کنار پدر و مادرش
نگار جواهریان در کنار خواهرانش
منابع : بیتوته – اینستاگرام شخصی نگار جواهریان – اخبار فرهنگی – مجله همشهری سینما 24